شعله بارنده. افشانندۀ آتش پاره مانند باران. (ناظم الاطباء). شعله افشان. (فرهنگ فارسی معین) : در جوف آب کار عتابت اگر کند گردد بسان پنجۀ خود شعله بار دست. حسین ثنایی (از آنندراج). و رجوع به شعله افشان شود
شعله بارنده. افشانندۀ آتش پاره مانند باران. (ناظم الاطباء). شعله افشان. (فرهنگ فارسی معین) : در جوف آب کار عتابت اگر کند گردد بسان پنجۀ خود شعله بار دست. حسین ثنایی (از آنندراج). و رجوع به شعله افشان شود
در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج). بار سنگین که بر پشت بردارند. (چراغ هدایت) و شواهد ذیل را نیز آورده است: نه خم از گوله بار رنج عشقم به دست خود کلید گنج عشقم. میریحیی شیرازی (از آنندراج). ذره ای صبر در جدایی ها گوله بار هزار ایوب است. ظهوری (از آنندراج). سرگشاده گوله بار راز را سادگی بین گول محکم خورده ایم. ظهوری (از آنندراج). اما صحیح کلمه کوله بار است. رجوع به کوله بار شود
در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج). بار سنگین که بر پشت بردارند. (چراغ هدایت) و شواهد ذیل را نیز آورده است: نه خم از گوله بار رنج عشقم به دست خود کلید گنج عشقم. میریحیی شیرازی (از آنندراج). ذره ای صبر در جدایی ها گوله بار هزار ایوب است. ظهوری (از آنندراج). سرگشاده گوله بار راز را سادگی بین گول محکم خورده ایم. ظهوری (از آنندراج). اما صحیح کلمه کوله بار است. رجوع به کوله بار شود
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
شعله کار. که آتش برافروزد. آتش افروز. شعله افروز: مفید طبع بلندم چو شمع دارد گرم ز حسن پرتو معنی دکان شعله گری. ملا مفید بلخی (از آنندراج). و رجوع به شعله کار شود
شعله کار. که آتش برافروزد. آتش افروز. شعله افروز: مفید طبع بلندم چو شمع دارد گرم ز حسن پرتو معنی دکان شعله گری. ملا مفید بلخی (از آنندراج). و رجوع به شعله کار شود
دارای شعله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). سوزناک. سوزان: بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش کنون که ناوک او سینه را گلستان کرد. حکیم کاشانی (از آنندراج)
دارای شعله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). سوزناک. سوزان: بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش کنون که ناوک او سینه را گلستان کرد. حکیم کاشانی (از آنندراج)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
آنکه آتش برافروزد. آتش افروز. شعله گر: شعله کاران را به خاکستر قناعت کردن است هر کجا عشق است دهقان سوختن هم حاصل است. بیدل (از آنندراج). و رجوع به شعله گر شود
آنکه آتش برافروزد. آتش افروز. شعله گر: شعله کاران را به خاکستر قناعت کردن است هر کجا عشق است دهقان سوختن هم حاصل است. بیدل (از آنندراج). و رجوع به شعله گر شود